روزها فکر من این است و همه شب سخنم...
* این روزها دارم یک جور دیگر می شناسمت..یک جور خوب دیگر...یک جوری که هر وقت حس کنم این "تو "نیستی، بزنم از کلاس بیرون و بروم پیش سید الکریم و مرور کنم با خودم که :
صفات تو عین ذاتت نیست! جز عالم و حی و قادر..
چققدر معلمان دینی مان چرت، دروغ و شاید حتا شرک! کردند توی مُخمان!
* این روزها که با بچه های متولد 77 ام خوبم.بچه هایی که بد جور می توانند سر حال م نگه دارند.سر بال م....
تو همیشه بودی ولی من همیشه حست نکردم.
مثل همیشه پشیمانم ولی خوش حال از اینکه نفس می کشم تا باز حست کنم..باز بشناسمت..باز!